☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

قسمتی از گذشته من

خلاصه ای از زندگی من کسی که اسم خودشو کذاشت بی نام و نشون


 من در ناکجاآباد زندگی میکنم اگه فهمیدی اونجا کجاست میفهمی خونم کجاست .


من برعکس پسرای دیگه وقتی به دنیا اومدم حتی از همون روز اول تولد

 بهم بی احترامی کردن و کتک میخوردم.

خوب یادمه وقتی کوچیک بودم بهم میگفتن جغد . تو جغدی شومی کاش میمردی بدنیا نمیومدی .

گناه من چی بود که وقتی به دنیا اومدم برادرم توی جبهه توی باختران شهید میشه گناهی نداشتم خدا خواست اینجوری بشه.

همه توی کوچه بازی میکردن بجز من هروقت میرفتم توی کوچه بازی کنم برادرام منو کتک میزدن فقط پدرم بود که منودوست داشت هیچوقت هم منو نزد.

ولی وقتی 14سالم بود سال 81 فوت کرد و حالا که پدرم توی سردخونه است و خونه ما پراز یه عآلمه مرده خورشده برادرم سینی چایی رو داده دستم برو پذیرایی کن و وقتی من توی حال خودم هستم و میگم به من چه یه چک محکم میزنه توی گوشم . چرا من پدرم مرده چرا باید بزنن توی گوش من .

از این روز به بعد من شدم کیسه بکس خانواده و فامیل و مردم .

دیگه نذاشتن درس بخونم گفتن برو گمشو کار کن پولتو دربیار.

رفتم کارگری کردم کلی فحشو ناسزاشنیدم ولی بازم روزا کارو شبا درس توی مدرسه شبانه روزی دیپلم گرفتم

و الان 26 سالم شده و از شهرستان اومدم به تهران برای کار  ولی هنوزم کارگرم توی تولیدی کفاشی چون جز پول به هیچی ایمان ندارم .

من از خدا امیدی ندارم شاید دنیا دروغه اما با تمام ظلم هایی که توی دنیا دیدم هنوزم آدم خوبی هستم

چون وجودم پاکه اسمم فرشته خوست.

من 20سالم بود که تومسجد بدی دیدم از شیخ ها و مومنها ظلم دیدم و خداهم بهم بدی کرد.

من کسی هستم که دوست دارم بمیرم اما جراتشو ندارم

من صبح تا شب کارمیکنم تاهمه چیزارو فراموش کنم اما توی تنهاییم مثل ابر بارونه چشام

یه روزی میرسه اونروز نزدیکه که جرات کنم و خلاص کنم از این همه بیچارگی

      وضع مالیم خوبه همه چی دارم کم نداره زندگیم اما دلی که خوش باشه ندارم.


فقط یه روزی گم میشم. زندونه دنیا سرناسازگاری داره  خدا گذاشت منو اینجا تنهای تنها

خداییش دلم خیلی صبوره هزار شب شد ندیدم محبت از هیشکی

چشمام پره خشمه  سرماتوی راهه میگن با یه فرشته اومدم ولی مثل فرشته میرم

برای کی موندم توی این زندگی

 دنیا خسیسه واسه کم آدمی خوب مینویسه یکی توی خوابم لبهاش غرق خندست یکی مثل من چشماش توی خوابم خیسه خیسه .

اینجا سیاهی زیاده روشنایی ندیدم هیچی

 اینم بود سرنوشتم این از یکمی از گذشتم .

به امید خواب ابدی .

نظرات 3 + ارسال نظر
مهتاب خانوم شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:18

سلام
خوبی؟
منو میشناسی
منم تورو خووووب میشناسم
حرفایی که اینجا زده بودی رو همشو خوندم
عزیز من غم تو قابل درک هست
اینکه بهت ظلم شده قابل قبوله
ولی این دلیل نمیشه تو خودتو به خاطر اشتباه دیگران نابود کنی
تو یه آدمی مثه همه آدمای دیگه
باید امیدوار باشی
غم رو از خودت دور کن
امیدوار باش
همیشه همینجوری نمیمونه
خدا بالا سر ماست
امیدت به خدا باشه
اینقدرم کفر نگو
کار رو به خودت سختتر نکن

سـلام .. ممنـون .. شما خوبی .

من تورو نمیشناسم ..تو هم منو نمیشناسی

کدوم آدمی مثه من زندگیش اینجوری بود که من بودم

بهرحال یه روزی جراتشو پیدا میکنم زندگیم نابود شده قدرتی برای ساختنش ندارم وقتی قلبم میخواد ازجاش بزنه بیرون ..
میگی کارو سخت نکنم میدونی تپش قلب چیه وقتی تنها چیزی که متوجه میشی شدتشه که از دفعه قبل شدیدتر شده ... من نمیخوام زیرخاک باشم .....

هستیا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:09

خدا اونیو که بیشتر دوس داره بیشتر عذاب میده .اگه پاک موندی بدون که اینده روشنی داری ...راستی با مادرت که بد رفتاری نمیکنی ؟
اگه فرشته خوباشی باید با اونم خوشرفتار باشیااااااااااااااا !

عجب ... آره آینده روشنم اینه خودکشی ... باهاش قهرم ...

اونروز میرسه .....

... یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 00:41

واقعا که وجودت پاکه و فرشته خویی

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد