☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

می‌گویند تنهایی پوستِ آدم را کلفت می‌کند
می‌گویند عشق دلِ آدم را نازک می‌کند
می‌گویند درد آدم را پیر می‌کند

آدم ها خیلی چیزها می‌گویند و من امروز
کرگدنِ دل‌ نازکی هستم که پیر شده است !

(¯`°دو راهی°´¯)

خداحافظ برو ولی بزار توی قلبت بمونم
عاشق و ساده و نجیب ، یادت بیار من همونم
بیا سری به من بزن ، ببین چی بودم و چیم
اهلِ همین حوالیم ، زخمیه خوش خیالیم
تو ماهیِ عشقِ منی ، مثلِ یه تنگِ خالیم
تمام حرفِ دلِ من ، خلاصه میشه توُ یه چیز
ما قسمتِ هم نمیشیم ، خداحافظ برو عزیز
لِه شده قلبم زیرِ پات ، اشکِ پشیمونی نریز
عقلمو گم کردمو هی به حرفِ دل گوش میکنم
خودمو کشتمو نشد تو رو فراموش بکنم
گفتی که از پیشت برم ، گفتی که من مسافرم
تکیه به شونه هام نکن ، من از تو افتاده ترم
حالا که با خیالِ تو من شب و روزم سفرم
توی دو راهی موندمو ، آیا برم آیا نرم

(¯`°جملهء آخرین°´¯)


جملهء آخرینِ تو مانده در خاطرم هنوز
قسمت نبود با هم باشیم اینو خودت گفتی یه روز
سوزوندی احساسِ منو به پای تقدیرِ خودت
خوب میدونم باید بری نبوده تقصیرِ خودت
چه فرقی داره بعدِ تو جهنمم یا که بهشت
کیه که باور بکنه قصدِ تو تقدیرو نوشت
بهونهء قشنگی بود دلیلِ ترکِ دستِ من
چه فرقی داره بعدِ تو مردنِ من شکستِ من
سوگولیِ ترانه هام نگذری از خاطره هام
شاید اگر خدا بخواد بمونی توی لحظه هام
بیا مثلِ گذشته ها دستِ منو رها نکن
نگذری از حرفِ دلت دوباره اشتباه نکن

(¯`°رویای من°´¯)


میگن گاهی نمیشه دست از دوست داشتنِ کسی ورداشت
حتی وقتی ازش دلخوری
شنیدم میگن وقتی زمستون میاد
بهتره کلاه بزاری سرِ خاطراتی که یخ زدن
دستاتم بزاری توی جیبت
درست لحظه ای که توی اون سرما احتیاج به دوتا دستِ گرم داشتی
اینطوری شاید یادت بیاد لحظه ای رو که دستات مهمونِ جیبات بودن
بعضی وقتا اتفاقاتِ خوب اینقدر دیر میوفتن که باید نگاه به آسمون کرد و گفت
:
دیگه وقتش گذشته ، مالِ خودت . . .

اما من از زبونِ دوستِ خوبم علی یگانه
میخوام امشب یه داستانی رو براتون تعریف کنم

علی میگه : من در کنارِ یک زنی زندگی میکنم
که اسمش توی شناسنامم ثبت شده و همسرِ من محسوب میشه
زنی که شاید مردِ رویاهاش باشم ، اما اون هیچوقت زنِ رویاهای من نبود
چون رویایی ترین کسی که میخواستم تو بودی
شبا جسمم کنار اون میخوابه ، اما افکارم در کنارِ تو
بعد از سالها من مَردیم که از عذابِ وجدان داره میمیره
مردی که به تو فکر میکنه اما کنارِ یه زنِ دیگست
مردی که به دوست داشتنهای یه زنِ دیگه جوابِ مثبت میده اما نه از تهِ دل
بعد از سالها ، وقتی همه خوابیدن ، یواشکی میرم تو آشپزخونه
و یه نخ سیگار روشن میکنم
و توُ اون نور ِکم سویِ چراغِ خواب ، به تو فکر میکنم
و سیگارمو کامِ عمیق میگیرم و به این فکر میکنم
که زندگیم چجوری میشد اگه تو همسرم بودی
در حالی که دارم توی فکرت غرق میشم , سیگارم رو به اتمامه
و من با عذاب و دلی پُر از غم باید برم و کنارِ زنی بخوابم که
همیشه آرزو میکنم که ای کاش تو جای اون بودی
سالها بعد ، تو در کنارِ کسی هستی که دوسِش داری
و من در کنارِ کسی که فقط به تو ...
و بعد از چند سال گذرِ عمر حالا من مَردی هستم
با موهای سپید و چهره ای خسته
مردی که خیلیا میشناسنش اما او با هیچکس جز یادِ تو آشنا نیست 

(¯`°تختِ خوابِ بی تو°´¯)

داشتن و خواستنِ بعضی از آدما توی زندگی تاوان داره
تاوانشم حسرت و تنهاییه اما من هنوزم میگم تاوانشم قشنگه
دیشب که داشتم توی خیابون قدم میزدم
دونفرو دیدم که چقدر شبیح ما بودن
نگاه کردناشون خندیدناشون راه رفتنشون
یه دفعه یادِ روزی افتادم که توی خیابون آروم دمِ گوشِ تو گفتم دوسِت دارم
تو بلند خندیدی ولی من ترسیدم نه برای خندهء تو برای نگاهِ مردمِ شهر
آخه خنده ات اونقدر قشنگ بود که ترسیدم همه عاشقت بشن
واسهء همینم توی دلم به خودم صدبار لعنت فرستادم
حالا امروز من اینجا تنها با خودم نشستم و آرزوم شده
یه بار دیگه بگم دوسِت دارم و تو بلند بخندی
حالا من اینجا روی نیمکتِ تنهاییهام نشستم و به ماه نگاه میکنم
انگار اونم داره بهم میخنده میدونم داره به چی فکر میکنه داره میگه
بازم شب شدو باید برگردی به خونه ات و اتاقتو رختخوابِ مثلا دونفرت
هروقت هوا تاریک میشه چشمای منم از گریه خیس میشه
وقتی به این فکر میکنم که باید برگردم به خونه ای که
یه کَس دیگه بجای تو درو برام باز میکنه گریم میگیره
دوباره یه شب دیگه باید به کسی که دوسِش ندارم بگم سلام عزیزم
یا باید لبخند بزنم و بگم خوبم و یا حتی به دروغ بگم دوسِت دارم
اما بعدش یواشکی توی دلم بگم دروغ گفتم من هنوزم اونو دوست دارم
باز یه شب دیگه اومد و تو نیومدی
میدونستی اینجا یکی آرزوشه جای تو باشه
همونی که توی خونمه و منو خیلی دوست داره اما من دوسِش ندارم
راستی میخوام روی رختخوابی که جای توء یه عروسک بزارم
ترجیح میدم جای تورو به یه عروسکِ ساکت و بی صدا بدم
تا یه آدمی که نمیتونم دوستش داشته باشم
آره جرات اینو دارم که هنوزم بگم با تمومِ بی رحمی و بی معرفتیت
از همه بیشتر دوسِت دارم
یادته یه روز گفتی این آدما یه روز تورو از من میگیرن
منم بهت خندیدم و گفتم اونا فقط یه آدم هستن برای من
اما تو که میدونستی برام با همه فرق داری
تو که میدونستی کارایی که واسه تو کردم واسه هیشکی نکردم
تو که میدونستی حاظرم واسه تو
از همه اون آدمایی که به قول تو منو از تو میگیرن بگذرم
حالا بهم بگو تویی که همه اینارو میدونستی
چرا حالا جات کنارِ من توی این اتاق روی این تخت خالیه
نمیدونی چقدر سخته از آدمی که دوستش نداری
یه تصویر مجازی بسازی شبیح عشقت
و مجبور بشی تا لبخندِ ماه تا سلامِ خورشید کنارش بخوابی
میفهمی چی میگم
راستی یادته یه بار داشتم به ماه نگاه میکردم
سرمو چرخوندی طرفِ خودتو گفتی من ماهِ توام پس آسمونو نگاه نکن
از اونروز تا دیشب بخاطرِ تو هیچوقت به آسمون و ماهش نگاه نکردم
اما امشب نگاهش میکنم از لجِ تو شاید مثه قدیم حسادت کنی و برگردی
وای داره امشب تموم میشه
و باز منم و یه تختِ خواب و یه عروسکی که
لااقل مثه مردم این شهر وقتی از تو میگم منو سرزنش نمیکنه
هیچ وقت این عروسکو از روی تختم بر نمیدارم تا کسی بجای تو اینجا نخوابه
داره امشب تموم میشه خدا کنه فردا شب مثه امشب نباشه
خداکنه برگرده قول میدم دیگه به ماه نگاه نکنم خداکنه برگرده


دلم حالِ تو که دوباره همونه ، قدرِ منو تورو آخه کی میدونه
درست وقتی باید بمونه اون میره ، غیرِ من کی میتونه دستت رو بگیره
دلم آدما رو چجوری شناختی ؟ خسته نباشی دلم این همه باختی
بیا بغلم حالا دلِ دیوونه ، اونم که مثلِ همه باهات نمیمونه
چی سرمون اومده باز ، دردِ دلِ من و تو اشتباست
یکی دیگه تو دلشه دلم درست همونی که دلِ من میخواست
دلم الان وقتِ عاشق شدن نیست که ، این عاشقی واسه هردوی ما ریسکِ
همه باهام خودی تو یکی غریبه ، این که از رو نمیری واسم عجیبه
تیکه تیکه میشینه مگه نگفتی ، میری میشکنی میای به پام میافتی
پُرِ تَرکه تنِ منو تو بسه ، میمونم منو غمو یک دلِ شکسته


ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎشه ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺑﺎﻻ‌
ﺗﻼ‌ﻓﯽ ﻧﮑﻦ ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ ، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﻧﺒﺎﺵ
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎشه ﮐﻪ ﺩﻝِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺰ ﺍﺳﺖ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖِ ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﺯﺧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﮐﯿﻨﻪ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﺩﯾﺶ ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﻮﺩ
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ، ﺑﻐﻀﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻦ و ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎن تر