ای کسانیکه مأمور دفن من هستید...
هرگاه که من مُردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همگان بدانند که جز سیاهی در دنیا، چیزی ندیدهام.
چشمانم، چشمانمرا باز بگذارید تا بداند که هنوز چشم انتظارم.
دهانم، دهانم را باز بگذارید تا باور کند که هنوز، ناگفتنیها دارم.
دستانم، دستانم را باز بگذارید تا ببینند که چیزی باخود نخواهم برد.
در تابوت را باز بگذارید تا شاید که بیاید
آنگاه صلیبی از یخ بر سر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید، آب گشته، بر خاکم بگرید شما نگریید
دیگران نگریند هیچکس نماند
همه بروید تنها بودم میخواهم تنها بمانم