باورم نشد تو وقتی کردی خیانت به قلبم
تا من فقط با تعجب به قیافت بخندم
خنده های پر ازدرد و تلخ و بدتر از اشک
به من درهای قلبمو تا قیلامت ببندم
بزار بگم دلم شد تو چه راهی تاریک
وقتی پرسیدن تو با فلانی چه نسبتی داری
گفتم همسفر راهم همینه
بترکه چشمایی که مارو با هم نبینه
ولی به قلب و وجودم اومد فشار بی ثمر
وقتی دیدم با چشمک به هم اشاره مین
با چشماشون میگفتن ابله بسه دیگه
اون دستاش تو دست یکی دیگس بسه دیگه