دیگر بخدا نام وطن خانه نشین است
ایران من و ما همه جا در تب و کین است
ای هموطنان گرد هم آیید که امروز
نقش حرکت عکس زمان پشت به زین است
دردی نبود دردی نبود سخت تر از دوری میهن
ایران تو بمان غایت مقصود همین است
دیگه ندارم طاقت موندن من این شهر و رها میکنم از درد شبونه
دل موطن من مرده ز بیداد زمونه
ایران ایران سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هم وطن من
اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
دلم میمیره از غصه دیگه نایی ندارم
بجز نام تو ای نام وطن ای موطن من
دگر بر روی لبهای خدا وای ندارم
هموطن بی وطن خواهی ماند
گر از این بی تو بازیچه بیگانه شدی
چشم دل را بگشا عقل را همسفر خویش نما
ور نه چون بوم تماشاگره ویرانه شوی