این دل دیوونه ی رسوای من ، بسته زنجیری به دست و پای من
رنج عالم را کشیدم روز و شب ، وای از این روز و از این شب های من
هرچه کردم بی تو آرامش کنم ، بر امید مهر تو رامش کنم
عاقبت طفل دلم راضی نشد ، غیر خون دیده در جانش کنم
قصه ی رنج و عذابه دل من ، دل من
به خدا خونه خرابه دل من ، وای دل من
وقتی لب وا کنم از شکوه دل ، قصه صد تا کتابه دل من
تو رو هر شب از من دیوونه ی شیدا میخوام
من نمیخوام این دل رسوا میخواد ، رسوا میخواد
از دو تا چشمای من برای تو ، به پای تو
بارون گریه ی هفت دریا میخواد ، دریا میخواد
شکسته آینه دل ، جلا نمیگیرد
رسیده جان به لب اما خدا نمیگیرد
بمان تو از حرکت ای پرنده جانم
برس تو مرگ که کار دعا نمیگیرد