در من کودکی هست ایستاده بر بام خانه
با دستهای باز با میل وحشیانه بــــــه پرواز
در من کودکیست نشسته بر لب حوض قدیمی
زیر پلکهایش موجی از ماهی و دریا و ساحلی حقیقی
در من یک کودک جسور از ته تاریکی خیـز بــــــر میدارد
در آغوش میگیرد کسی را کـــــه از تنهایی تـــرس دارد
کسی را که اندوه چشمهایش را هیچ کس دیگر ندارد
کـــــودکــــــی کــــه هــــــر شب وقت خواب میپرسد
گنبدِ بــــــه این کبـــودی چــــرا من بودم و تو نبودی ؟؟!!
[:S041:]