باید از نو ساخت دوست داشتن و زندگی را
خونه تکانی دل است ، هرچه هست میرود چیزهای تازه و خوب می آیند
غصه هایت که ریخت ، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین ، بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت یک تجربه را بیرون بکش ، قاب کن و بزن به دیوار دلت
دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق ها هم بیفتد
حالا آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین چه تفاوتی می کند؟
خاطره ، خاطره است ، باید باشد ، باید بماند
هنوز دلم خاک دارد ، یک تکان دیگر بس است
دلم را میبینم که چقدر تمیز شده ، دلم سبک شد
حالا این دل جای اوست ، آنکه می آید و میماند ، این دل مال اوست
همه چیز ریخت از دلم ، همه چیز افتاد و حالا من ماندم و یک دلیک دل و یک قاب تجربه ، یک قاب تجربه و مشتی خاطره ، مشتی خاطره و یک او...