همسفر تنها نرو بزار تا باهم بریم سرنوشتمون یکی هردومون مسافریم
تازه از راه رسیدم هنوزم خستهء راه
همسفر تنها نرو بزار تا منم بیام ، سخته دل کندن از این شهر و دلبستگیا
موندم از خونه جدا با همه خستگیا ، جون به لبام رسیده تا به کی در به دری
درد غربت رو تنم که بازم باید بری بزار تا خستگی از این تن خسته بره
سخته دلبستگی از شهر دلبسته بره ، اگه بذاری بیام من میشم سنگ صبور
گوش به قصه هات میدم شهر غربت راه دورِ