قصهء عشقی که میگم عشق لیلای مجنونه
با یه روایت دیگه لیلی جای مجنونه
مجنون سر عقل اومده شده آقای این خونه
تعصب و یه دندگیش کرده لیلی رو دیونه
اما لیلی بی مجنونش دق میکنه میمیره
با یه اخم کوچیک اون دلش ماتم میگیره
میگه باید بسازه این مثل یه دستوره
همین یه راه مونده واسش چون عاشقه مجبوره
زوره عشق تو زوره ، احساس همیشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
عاقبت لیلی ما مثل گل های گلخونه
تو قاب سرد شیشه ای پژمرده و دل خونه
حکایتِ عشق اونا مثل برف زمستونه
اومدنش خیلی قشنگ ، آب کردنش آسونه
قلب تو خالی از عشق و بی نور و سوت و کوره
عاشق کُشی مرامته نگات سرد و مغروره
عشق رو ببین توی نگاش از کینهء تو دوره
یه کاری کن تو هم براش چرا عاشقیتم زوره ؟
عالی
ممنون