توی فصلِ برگهای زرد ، توی شب های ساکت و سرد
قصهء بودنِ تو هیچ دردی رو دوا نکرد
شبم سیاهِ و پست ، آخه این عشق بود یا قفس
میونِ عشق و هَوس ، زدی تو سازِ دل یه نفس
سکوت و زخمِ زبون سهمِ همین رابطه شد
تمومِ روح و تنم زخمیِ این رابطه شد
صدا نداره یه دست ، فقط من عاشق بودم و بس
تو بر هوا و هَوس ، فقط یک بار از خدا بترس