بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم ، بار دیگر حکم کن
اما نه بی دل ، با دلت ، دل حکم کن
حکمِ دل :
هر که دل دارد بیندازد وسط تا ما دلهایمان را رو کنیم
دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود
پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم ، این دلِ من ، رو کن حالا دلت را
دل نداری ؟! بُر بزن اندیشه ات را
حکم لازمِ ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازمِ