بی رنگی ام بالاتر از رنگ سیاهت نیست
دیگر پناه گریه هایم شانه هایت نیست
من نیمهء گندیدهء سیبت !؟ گناه تو !؟
خوش باوری ، آدم نبودی ، این گناهت نیست
از دشت سبز خواب هایم دور شو با آن
خرگوش هایی که جدیدا در کلاهت نیست
با خود ببر گل پونه هایت را ، رهایم کن
این مارخورده فنچِ نازِ سر به راهت نیست
در پیش چشمانت سیاوش سوخت وقتی تو
گفتی که ماه پشتِ ابرش توی چاهت نیست
در مردهء من یک نفر جان می کند هر روز
لکاتهء کوری که با من بی شباهت نیست