من میرم اما با دلِ خون و پریشون
با قصه هایِ تلخ و با رنجِ فراوون
با کوله باری از غمِ روزایِ رفته
با خاطره هایِ تلخِ از خاطر نرفته
ای کاش میرفتم نه حالا که شکستم
حالا که حتی از خودم بی زار و خستم
حیف از دلِ من ، از جوونی ، از گذشته
از روز و شبهایی که رفته برنگشته
حیف از یه عمری عاشقانه دل سپردن
عمری فریبِ وعده های پوچ رو خوردن