یک دل و یک قاب تجربه ، یک قاب تجربه و مشتی خاطره ، مشتی خاطره و یک او...
منم سرگشته حیرانت ای دوست ، کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت ، دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده ، میان شعله ها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت ، وجودم را ز غم ویرانه کرده
من آن آواره بشکسته حالم ، ز هجرانت بُتا رو به زوالم
منم آن مرغ سرگردان و تنها ، پریشان گشته شد یکباره حالم
زِ هَر سر بر سر سجاده کردم ، دعایی بهر آن دلداده کردم
ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست ، زبان از یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟ ،ز هجر یار تا کی داغداری؟
بگو تا کی ز شوق روی لیلی ، تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم، پریشان روزگارم ، من آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت ، درون سینه آسایش ندارم
ز هجرت روز و شب فریاد دارم ، ز بیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی؟ دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم ، عزیزم دارد این دل هم خدایی
سلام بده به بهار ، به اتفاقهای خوب
به خودت قول بده تو سالِ جدید
بیشتر دوست داشته باشی و بیشتر بخندی
من هنوزم واسه چشمات همه دنیا رو میدم
من تو چشمای قشنگت همه دنیارو دیدم
خوبه من ، بمون همیشه که چشمات زندگی میده
کسی مثه تو نبوده کسی مثه تو ندیده
نه دیگه حرفهای مردم نمیتونه تو رو از دلم بگیره
نه بزار حرفمو بزنم عاشق اگه دردشو نگه میمیره
نه دیگه فکرو خیالت از تو سرم بیرون نمیره
آروم میشم وقتی می بینمت تورو
تو واسم دنیامی از پیش من نرو
من همونی میشم که تو دلت میخواد
آخه عاشقتم خیلی زیاد
همه دنیام تو ، خیلی دوست دارم کسی رو جز تو به لب نمیارم
دارو ندارم عشقم و یارم آخه به جز تو کسی را ندارم
کنارت احساس خوبی به من میده
مثل تو هیچکسی هیچ جایی ندیده
واسه تو میمیرم جونمم من میدم
احساسم به تو شدیده
حیف اینجوری تموم شد روزای خوب من و تو خاطره شد
من از همون روزی که رفتی ابری مونده آسمونمهی میخوام یادت نباشم نمیتونم
میدونی تو همین چند روزه من چقدر شکستم
چشمام رو همه آدما بستم
میدونی به خودم نمیرسم این روزا اصلا
همه طعنه میزنند چشم تو روشن
خودم رو نمیشناسم اسمم رو یادم نمیاد
فقط این رو میدونم دلم فقط تورو میخواد
همه آدما میگند بعد تو عوض شدم
خیلی ها دورمند اما خیلی تنهام با خودم
توی کارای تو میمونم ، نه میری و نه می مونی
میگی هستی ولی بازم کنار من نمیمونی
یکم مکث کن توی این خونه هنوزم یاد چشمات هست
یکم مکث کن شاید میشه بازم برگشت
بعد تو نمیشه باز عاشق شد ، نمیشه اون آدم سابق شد
نمیدونم چی بود گناه من تموم لحظه هام پره هق هق شد
بعضی وقتا دله دیگه هی تنگ میشه میگیره
دلی که واست داره کم رنگ میشه میمیره
بعضی وقتا بغض گریه نمیشه که
عقده میشه میمونه توی دل و حرفای ناگفته میشه
این پسر توی برهوت بی تو بودن یه مرد شده
این دل رو ول کردی دل کندی حالا ولگرد شده
رفتنت کاری کرده که عشق بهم طعم پوچی بده
واسه منه معتاد به تو قرص فراموشی بده
حال این روزام حال یه جَوون دلگیرو غمگینِ
یه طرف دل شکسته یه طرف غرور زخمی
واسه احساس بیمار یه قلب ماتم زده بودنت مثل مسکن بود
برو حالم بده برو خاطره هاتم بردار ببر کابوس شده
نگران این دل نباش با تنهایی دوست شده
حکایتم حکایت کسیه که رفت پیش دکتر از بدبختیاش گفت
دکتر بهش گفت برو سیرک بی نظیرها ، دلقکی اونجاست از غم دورت میکنه
اون پسر لبخنده تلخی زد و گفت اون دلقک منم .
یه شب دلم گرفته بود از دوریه صاحب زمان
گفتم خدا دیگه بسه ، آقای مارو برسون
عقده نشست روی سینه هام ، اشک اومد از کنج چشام ، آروم خوابم برد
دیدم آقا توی خیمه اشه ، آه از نهادش میکشه ، هی غصه میخورد
گفتم :
آقا گریه نکن ، قربون اون اشک چشات
تنها نشین توی خیمه ، بیا میونه شیعه هات
گفت :
دست روی این دلم نزار ، حرفی از شیعه ها نیار
دلم شکسته ، شیعه منو تنها گذاشت
حرمت منو نگه نداشت ، دلم شکسته
شیعه فقط توی مشکلاتش از فرجم دم میزنه
تا حاجتش روا میشه میره دلم رو میشکنه
تا حاجتش روا میشه گره از کارش وا میشه تنهام میزاره
من شاهد کاراشونم ، دلواپسشونم ، اشکام میباره
هنوزم ساقه ی لاله های تو ، تازه از اشکای پنهون منه
مشتی از خاکتو بردار و ببین ، تو رگاش نفت تو و خون منه
اگه من مثل درختا ایستادم ، ریشه هام تو دستای تو محکمه
رگام از تو خون می گیره شب و روز ، منو با اسم تو می شناسن همه
مال من باش و نذار ستاره ها ، مثل فانوسای مرده بد بشن
وقتی سرما می زنه زمستونا ، از سر نعش درختا رد بشن
وقتی یه پسر آرومه و داره درو دیوارو نگاه می کنه
وقتی نگاهت می کنه ولی چیزی نمیگه
وقتی تو نگاهش میکنی و اون روشو برمیگردونه ازت
بغلش کن دیگه لامصب
مینویسم برای خودم
برای دلم ، برای یکی که غریبه بود آشنا شد
عادت شد ، عشق شد ، هستی شد ، روزگار شد ، عزیز شد