☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

(¯`°تو میخوای بری°´¯)

تو میخوای بگی دیگه دوسم نداری
اینو میدونم میری تنهام میزاری
بارون میباره تو قابِ چشمام
میخوام بدونی حالا من خیلی تنهام
از وقتی رفتی آروم ندارم امشب دوباره من بی قرارم
قلب ساده من باور نداره اونکه عاشقش بود بره تنهاش بزاره
بی تو میمیرم ای عشقِ خوب و نازم بدونِ تو نمیتونم دنیامو بسازم
بی تو میخونم هرشب با چشمِ گریون منو ببخش عزیزم دیگه شدم پشیمون
بی تو دلم بهونه گیره اگه نباشی بدونِ تو میمیره قلب دیوونه من باور نداره تو میخوای بری

(¯`°ای کـاش°´¯)

من میرم اما با دلِ خون و پریشون
با قصه هایِ تلخ و با رنجِ فراوون
با کوله باری از غمِ روزایِ رفته
با خاطره هایِ تلخِ از خاطر نرفته
ای کاش میرفتم نه حالا که شکستم
حالا که حتی از خودم بی زار و خستم
حیف از دلِ من ، از جوونی ، از گذشته
از روز و شبهایی که رفته برنگشته
حیف از یه عمری عاشقانه دل سپردن
عمری فریبِ وعده های پوچ رو خوردن

(¯`°اعتـراف°´¯)

من  دارم دیگه تمومش می کنم
دل رو زیرِ پات حرومش می کنم
حرفِ موندن رو نزن نمی تونم
من دارم دیگه تمومش می کنم
نمی خوام تلف بشم به پای تو
نمی خوام گریه کنم برای تو
می خوام اعتراف کنم که من دارم کم میارم
آره میرم و تو رو پشتِ سرم جا میزارم
نتونستم ، نمی تونم ، که بمونم پیشِ تو
ته خطِ با تو بودن ، خسته ام از فکرِ تو
من دارم دِق می کنم تو این حصار
پس دیگه گذشته رو یادم نیار
عشق رو خاکش میکنم تو این حصار
درس عبرتی بشه به یادگار
نمی خوام دلمو بدم به لحظه ها
دیگه تا ابد جلو چشام نیا
عشق و عاشقی برام تموم شده
دیگه سیرم از صدای گریه ها
دیگه بسه لحظه های خیس و تر
خاطرات خوبتو بگیر ببر

(¯`°عشقِ من°´¯)

عشقِ من بیا برگرد تنهایی خیلی سخته نه نمیشه
عشقِ من دوسِت دارم من بی تو خیلی سخته نه نمیشه
نمیتونم بی تو باشم ، شدم سرگشته و حیرون
بدونِ لیلیِ قصه ام ، اسیرم گوشه زندون
کجا رفتی ، کجا هستی ، نمیگیری خبر از من

به کی دل دادی اونجوری که هستی بی خبر از من
همهء حرفات پر از خالیِ ، تو پیچوندن چه با حالی
تو قولِ عاشقی دادی منو تنها نمیزاری

کی بوده که دزدیده قلبتو از تو چنگم چیزی بگو
کی بوده که قاپیده عشقم رو از کنارم چیزی بگو
زبون بازی نکن باز هم نپیچونم نخندونم
خیال کردی که من خوابم نمیبینم نمیدونم

(¯`°خـاتــونِ عـشـق°´¯)

اشکِ چشمام میباره ، سینه دل تنگی داره
دوری از خاتونِ عشق دردِ سنگینی داره
رفت اما چی بگم ، دنیا خاکستری شد
دلشکسته در غمش مرغکی بستری شد

حالا ای هم سفرا ، او کجا و من کجا
غمِ دنیا مالِ من ، خوشی هاش مالِ شما
من با این حسرت و آه من با این آوارِ بلا
اشکِ دنیا مالِ من خنده هاش مالِ شما

اون که با خوب و بدم منو دوست داشت دیگه رفت
تا جدا بودم از اون ، چشم به در داشت دیگه رفت
آخه ای سنگِ صبور باز تحمل چه جوری
با قدِ خم شده ام تابِ مشکل چه جوری

آخه ای خاتونِ عشق ، بد تو با کی بگم
واسه خوب واسه بد ، گوش به حرفِ کی بدم
دیگه ای سنگِ صبور واسه من اشکی نریز
آخه اون خاتونِ عشق بر نمی گرده عزیز

منو بغضِ بی کسی مونده در غربتِ شب
رفته تا عمقِ عذاب ، خسته پا و تشنه لب
روی زخم سینه ام ، آخه ای خاتونِ عشق
تو بیا به خوابِ من نقشِ چشماتو بکش

تو که بی وفایی اینو خوب میدونم
نمیشه از تو من جدا بمونم
هم تورو میخوام هم از تو شاکی
که چرا با من میکنی بازی
این روزها خیلی خسته و کوفته ام
من به یاد تو شبی را نخفته ام
آسمون آبی توی چشمای من نیست
خنده های الکی توی کار من نیست
تو که بی وفا شدی همهء شب تاریک شد
مثه قلبِ آدمات که چقدر باریک شد
تو یه تکرارِ قشنگی توی روزهایِ سیاهی
روشنی میپاشی تو به امواجِ تباهی
ولی از من گذشت اون هم
تا بدونی همیشه عاشقتم کاش عاشقم بمونی
عشقِ من عجیبه اما اشک نجیبه
من نجیب نبودم ای وای خدا چقدر عجیبه
به فلک سپردم خاطراتمو تا حفظ شه
توی آسمونا بنویسن قصه شه
لای فرشته ها بچرخه احساس شه
که شاید فرشته هات روزی انسان شه
عشقِ من خدایِ من بگو به من
چرا وصالِ تو شد کابوسِ من
تویِ وانِ حموم من از خون میترسم
نمیدونم چرا تیغ به دست میلرزم
میبینم تو اومدی وقتی که تموم شد
دیگه این آخرشه تو میگی شروع شد


(¯`°ماهِ حوا°´¯)


بی رنگی ام بالاتر از رنگ سیاهت نیست
دیگر پناه گریه هایم شانه هایت نیست
من نیمهء گندیدهء سیبت !؟ گناه تو !؟
خوش باوری ، آدم نبودی ، این گناهت نیست
از دشت سبز خواب هایم دور شو با آن
خرگوش هایی که جدیدا در کلاهت نیست
با خود ببر گل پونه هایت را ، رهایم کن
این مارخورده فنچِ نازِ سر به راهت نیست
در پیش چشمانت سیاوش سوخت وقتی تو
گفتی که ماه پشتِ ابرش توی چاهت نیست
در مردهء من یک نفر جان می کند هر روز
لکاتهء کوری که با من بی شباهت نیست


(¯`°حال دنیا + دکلمهء من در ادامه مطلب°´¯)


حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه‌ای
گفت یا بار است یا خواب است یا افسانه‌ای
گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست ؟
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه‌ای
گفتمش این‌ها که می‌بینی چرا دل بسته‌اند ؟
گفت یا کورند یا مست اند یا دیوانه‌ای

 

ادامه مطلب ...

(¯`°خودت باش°´¯)


گاه و بیگاه اشک میریزم از شادی
گاه و بیگاه اشک میریزم از دلتنگی
زندگی که در آن بتوانی خودت باشی
زمزمهء باد در گوشم می پیچد
همین طور که هستی چیزی کم نداری
پس خودت باش و در زیبایی های زندگی غرق شو
اینجا و آنجا قدم میزنم
هرگاه آسمان رنگهایش را دگرگون می کند
لرزشی ژرف قلبم را فرا می گیرد
و اینگونه تورا در میابم

(حـــرف خودمه .. نویسنده : پرویز ستوده)


ﻏﻔﻠﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭ !
ﭘﺸﺖ ﯾﮏ ﻗﻠﺐ ﻋﺎﺷﻖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ
ﻭ ﺗﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘﯽ
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭﯾﺎﺏ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﺎﻟﯽِ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻫﯽ ﮊﺭﻑ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺿﺮﺑﺎﻥِ ﻗﻠﺐِ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﻏﻢِ ﮐﺸﻨﺪﻩ ﺭﺍ که ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ


(¯`°روانه شو°´¯)


تا مانده به تن هنوز جانی برگرد به رسم مهربانی
بگو ز من مگر چه دیدی چرا تو دل بریدی
خزان بی بهارم همیشه بیقرارم
اگر نیایی ای همه بهانه
به آتشم کشد غم زمانه
روانه شو  بیا به سوی من به سوی خانه
قسم به اشک و آهم که جز تو را نخواهم که جز تو را نجویم
پناه و تکیه گاهم در انتظار ماندم
و دل به خون کشاندم و ذره ذره جان را به مرز خون رساندم

(¯`°یه ترانه °´¯)

یه ترانه هست تو قلبم که هنوز نخونده مونده
فکرِ خوندنِ یه حرفش همه عمرمُ سوزونده
تا حالا هر چی که داشتم سرِ خوندنش گذاشتم
صد دفه شکستم اما روی غرورم پا نذاشتم

پشتِ این پنجره ها دل مگه آروم میگیره
میخواد از نفس نیوفته اما درجا میمیره
روبروش تا بی نهایت تا ابد دیوارو سنگه
آره قلبِ عاشق اینجا با دلِ تنگش میجنگه
نه ترانه هام رنگی داره و نه عشقِ تو آهنگی

منو تو اسیر شدیم یه جوره بد عاشقی برای ما شده یه سَد
دیگه نیست تعلقی توی دلامون خب دیگه خسته شدیم هر دوتامون
بهتره بریم باشیم از هم جدا شاید اینطوریه سرنوشتِ ما


(¯`°نبض احساس°´¯)


دلخوری از بغض پُری می فهمم
ناراحتی غصه داری می فهمم
دِلواپسِ فردایِ با من بودنی
دلگیری از من اما درگیرِ منی
داری دل می زنی دل می کنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو می فهمم
نبضِ احساستو می گیرم و حالت خوش نیست
این دفعه نیتِ من خیره تو فالت خوش نیست
دارم می بازمت ای دادِ بیداد
خودم کردم که لعنت بر خودم باد


انسانها زود پشیمان میشوند !
گـاهی از گفـته هایشان
گـاهی از نگفته هایشان...
گاهی از گفتنِ نگفتنی هایشان
و گاهی هم از نگفتن گفتنی هایشان

(¯`°یادگاری°´¯)

اگه یک روز منو دیدی تو خیابونای این شهر
خودتو نزن به اون راه ، نگو با دلم شدی قهر
اگه هنوز توی خونت یادگاریامو داری
نگاشون کن که شاید چهرهء منو بیاد بیاری
یادگاریت پوسیده از بس که لبم اونو بوسیده
این دلِ من از تو رنجیده عشقم
نفسم دیگه بریده از بس که به من اون خندیده
اون کسی که منتظره منو بی تو ببینه عشقم
نه دیگه بسه گریه نکن ، اون که گریه نمیکنه
تو نگو نسوختی ، واسش فرقی نمیکنه
زیر پاهاتو نگاه کن ببین یه دل
با همه ی احساساتش له شده
تو همونی که یه روزی میگفتی دلم
خونهء امیدو آرزوی تو شــده