دیگر کسی ساده نمی نویسه ، ساده نمی گوید ، حتی ساده نگاه هم نمی کنه
و من همچنان چشمهایم به دنبال کسی است که نگاهش ساده باشهفـقـط همین ، بـه همیـن ســادگـــی ، درسـت مثـل خـود مـن
چشممون زدن حسودا ، گفتی ما باید جداشیم ، گفتی بی وفاشیم ، یکدفعه ازم بریدی
خط روی اسمم کشیدی ، ریختم غرورمو به پات
یه کاری کن خوب شه حال ما
آدمهـا همگـی مثـلِ هـم نیستن
مـن همیشـه دلـم میخـواست کـه یـه آدم مـوفـق و خـوشحـال بـاشـم و شـدم
بـا خـواستـه هـاتـون روبـرو بشیـد و اونـوقـتِ کـه می بینیـد واقعـا" بـرنـده شـدیـد
موقع عید که میشه ، آدمها هر ازگاهی ، آرزویِ یه معجزه رو دارن
آرزوی برگشتنِ یه دوستِ قدیمی یا تماس خوشآمدگویی از طرفِ نیمهء گمشده زندگیت
عید روزیِ که بنظر میرسه امکانِ انجامِ همه جور معجزه ای که فکرش رو بکنی هست
با اینکه عید همیشه این معجزه هارو برامون نمیاره ، بازم با اینحال هرسال متشکریم
هنوزم امیدوارم بهترین عیدِ زندگیم رو داشته باشم .
در اولیــن شعــرم گفتـــم :
حرفهـای مــن بسیــار اسـت جــایـی بـرای یــادداشتهـایـم نـدارم
و همشــو ریختــم تـوی دلـم و روزهــایـی بـا خـدایـم حــرف میزنم
بـا خدایم اشک میـریـزم و بـه خدایـم سـر یک موضوع بحث میکنم
میگـویـــم : خــدای من نــوکـرت آمــده اسـت بــا یک ســوال
بــا یک حرف بـی پـایـان چـرا مـن چـرا بـرایـم اینگونه نوشتی
چـی شـد کـدوم اتفـاق بـاعـث شـد کــه مـن خـودم را بشکنم
چـی شـد کـه سـاختـم از خــودم یـه بـی نــام و نشــون
خــدایــا میبینـی روز مـوعـودم نزدیک شد و چـند ماه دیگر میآیم
خــانه ام را ساختــه ای خدایا
میآیم بزودی تا پدرم را در آغوش بگیرم
======
خیلی وقته تک و تنهام توی زندگی , توی دنیا یه غریبه ام
میون اینهمه خوبی این منم که بی نصیبم
روزگاری زیر بارون , روزگاری بی قرارم
جز یه لحظه مهربونی دیگه خواسته ای ندارم
منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغا
واسم ابد بریدن توی حصار دنیا
آخه این قسمت زشتو کی به من داده خدایا
آدمارو دوست ندارم , از خانوادم متنفرم
میدونم ازم میترسی خدایا , من با این چشمای خسته دل بکنم از دنیا
چجوری بدست بیارم دلتو با دست بسته که بهم بگی بیا عزیزم بسه اینقدر بدبختی و بیچارگی
خدایا میشه برگردم دیگه خیلی خسته ام , از اشک ریختن خسته شدم
دلم برای آغوش پدرم تنگ شده , میزاری برگردم توی بهشتت نه راضیم به جهنمِ سوزانت فقط میخوام برگردم
از زندگی خسته شدم
سالهاست دلم میخواد یه بار بگم خدایا چقدر من خوشبختم ولی همیشه یه بدبختم
آرزوی هر روز و هر دقیقه من اینه
الهی بمیرم ای کاش بیدار نشم , الهی پر بکشم از این دنیای بیشعورِ نفهم
دنیایی که نمیفهمه من هر ثانیه از عمرمو اشک ریختم
آخه الاغ اینم شد زندگی , خدایا چی نوشتی برام بندت ناراضیه از این زندگی
دلم میخواد بیای روبروم وایسی منم بزنم توی گوشِت
دلم میخواد حداقل این لحظه که اشکام داره میریزه روی کیبوردم بگی اینم دستمال پاک کن اشکاتو
آخه حداقل دلت بحال کیبوردم بسوزه که خیس خیسه
خدایا از تو و دنیات متنفرم حتی اگر جهنم بشه جایم بازم میگم حتی اگر اسمش بشه کفر
شاید اصن خدایی نیست میدونم همش یه دروغه بزرگ بود
دیشب موقع خواب داشتم خودم رو با خیلی از پسرهای دیگه مقایسه می کردم...
خدا رو شکر کردم که
1 - لاشی نیستم
2 - دنبال مال دیگری نیستم
3 - خیانتکار نیستم
4 - عفت کلام دارم
5 - شرم و حیا دارم
6 - با هر کس و ناکسی که از راه رسیده هم بستر نشدم
7 - به مردم احترام می گذارم
8 - نون مردم رو قطع نمی کنم
9 - به مال مردم چشم ندارم
10 - دروغ گو نیستم
و .....
ولی اون حروم زاده که می دونین همه موارد بالا هست به توان 10
پس به خودم افتخار می کنم ...
واقعا آدم باید عقلش مشکل داشته باشه که گردن بند طلا رو از گردنش در بیاره و به جاش گردنبند آلمینیوم بندازه!
خدایا باز هم شکرت که کسی رو به من دادی که قدرم رو بدونه
برای چه به دنیا آمدی ، که عاشقت کنند ؟
یا برای رقص خود قربانی ات کنند
یا دیار خود را برایت کوچک کنند
یا با چشمشان شیدایی ات کنند
راه را گم کردن تقصیر نیست
تقصیر آن کسانیست که خواسته اند زندانی ات کنند
دست و پا زدن علاج درد نیست
آنها خواسته اند که دیوانه ات کنند
یار را با تو سر نا سازگاری افتاده است
من از روزی میترسم که بیگانه ات کنند
حد خود بشناس و یاوه گوی مباش
من نمیخواهم که اعدامی ات کنند
هفت خوان عشق را پیمودن خوش است
البته اگر بتوانند عاشقترت کنند
را رفته را راه برگشت نیست
خوش است اگر شبی به بزم خود مهمانت کنند
طواف پروانه به دور شمع دلیلش نور نیست
تو را چه باک که به دور شمع پروانه ات کنند
آنها شاید خود ندانند چه میکنند
اما با این کار بیکرانت کنند
چیزی نمیخواهیم از یار ولیکن
کاش دستانش را ارزانی ات کنند
همه این دردها را دوست دارم
نکند که یک روز از خواب بیدارت کنند
ناز یار را بکش تا به سر حد جنون
تا که کلبه ات را گلستانت کنند
در دل ما آرزویی بیش نیست
جز آنکه به وصال خود سزاوارت کنند
ای کسانیکه مأمور دفن من هستید...
هرگاه که من مُردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همگان بدانند که جز سیاهی در دنیا، چیزی ندیدهام.
چشمانم، چشمانمرا باز بگذارید تا بداند که هنوز چشم انتظارم.
دهانم، دهانم را باز بگذارید تا باور کند که هنوز، ناگفتنیها دارم.
دستانم، دستانم را باز بگذارید تا ببینند که چیزی باخود نخواهم برد.
در تابوت را باز بگذارید تا شاید که بیاید
آنگاه صلیبی از یخ بر سر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید، آب گشته، بر خاکم بگرید شما نگریید
دیگران نگریند هیچکس نماند
همه بروید تنها بودم میخواهم تنها بمانم
الان داشتم صفحه اصلیِ قسمت اخبارو میخوندم درباره کسایی که مرگ مغزی شدن و اعضاشونو اهدا کردن
میدونید توی خبرا بهشون چی میگفتن ؟
(متوفی) وااایی من نمیخوام متوفی بشم .. راست میگم .. خیلی خیلی هم جدیم !
نمیخوام یه روزاین اسم روی من بیاد ! دوست دارم بهم بگن بهشتی
هر وقت این قسمتو میخونم حالم بد میشه .. منو سرزنش نکنید لطفا"
چون ممکنه این حس واسه هرکسی پیش بیاد
اما نه .. من تنها نیستم .. تمام عزیزانم اونجا منتظر من هستن پس آن روز را انتظار میکشم
خلاصه ای از زندگی من کسی که اسم خودشو کذاشت بی نام و نشون
من در ناکجاآباد زندگی میکنم اگه فهمیدی اونجا کجاست میفهمی خونم کجاست .
من برعکس پسرای دیگه وقتی به دنیا اومدم حتی از همون روز اول تولد
بهم بی احترامی کردن و کتک میخوردم.
خوب یادمه وقتی کوچیک بودم بهم میگفتن جغد . تو جغدی شومی کاش میمردی بدنیا نمیومدی .
گناه من چی بود که وقتی به دنیا اومدم برادرم توی جبهه توی باختران شهید میشه گناهی نداشتم خدا خواست اینجوری بشه.
همه توی کوچه بازی میکردن بجز من هروقت میرفتم توی کوچه بازی کنم برادرام منو کتک میزدن فقط پدرم بود که منودوست داشت هیچوقت هم منو نزد.
ولی وقتی 14سالم بود سال 81 فوت کرد و حالا که پدرم توی سردخونه است و خونه ما پراز یه عآلمه مرده خورشده برادرم سینی چایی رو داده دستم برو پذیرایی کن و وقتی من توی حال خودم هستم و میگم به من چه یه چک محکم میزنه توی گوشم . چرا من پدرم مرده چرا باید بزنن توی گوش من .
از این روز به بعد من شدم کیسه بکس خانواده و فامیل و مردم .
دیگه نذاشتن درس بخونم گفتن برو گمشو کار کن پولتو دربیار.
رفتم کارگری کردم کلی فحشو ناسزاشنیدم ولی بازم روزا کارو شبا درس توی مدرسه شبانه روزی دیپلم گرفتم
و الان 26 سالم شده و از شهرستان اومدم به تهران برای کار ولی هنوزم کارگرم توی تولیدی کفاشی چون جز پول به هیچی ایمان ندارم .
من از خدا امیدی ندارم شاید دنیا دروغه اما با تمام ظلم هایی که توی دنیا دیدم هنوزم آدم خوبی هستم
چون وجودم پاکه اسمم فرشته خوست.
من 20سالم بود که تومسجد بدی دیدم از شیخ ها و مومنها ظلم دیدم و خداهم بهم بدی کرد.
من کسی هستم که دوست دارم بمیرم اما جراتشو ندارم
من صبح تا شب کارمیکنم تاهمه چیزارو فراموش کنم اما توی تنهاییم مثل ابر بارونه چشام
یه روزی میرسه اونروز نزدیکه که جرات کنم و خلاص کنم از این همه بیچارگی
وضع مالیم خوبه همه چی دارم کم نداره زندگیم اما دلی که خوش باشه ندارم.
فقط یه روزی گم میشم. زندونه دنیا سرناسازگاری داره خدا گذاشت منو اینجا تنهای تنها
خداییش دلم خیلی صبوره هزار شب شد ندیدم محبت از هیشکی
چشمام پره خشمه سرماتوی راهه میگن با یه فرشته اومدم ولی مثل فرشته میرم
برای کی موندم توی این زندگی
دنیا خسیسه واسه کم آدمی خوب مینویسه یکی توی خوابم لبهاش غرق خندست یکی مثل من چشماش توی خوابم خیسه خیسه .
اینجا سیاهی زیاده روشنایی ندیدم هیچی
اینم بود سرنوشتم این از یکمی از گذشتم .
به امید خواب ابدی .
در این پست تا زمانی که بتونم و زنده باشم بروز رسانی از خودم خواهم کرد
امروز 2\9\1393 روزی که ویرایش شد
اطلاعات پروفایل :
پـرویـز ستـوده ـ پـسرِ بی نظیـرِ مهـربـون ، Parviz sotoudeh
مهربون و با اعتماد بنفس و شوخ
تو بیمارستان به دنیا اومدم و از بچگی بزرگ شدم
چند سال سن دارم و تو دوران کودکیم بچه بودم
با رفیقام دوست شدم و تو خونمون زندگی میکنم
بعضی شبا که میخوابم خواب میبینم و تا حالا هم نمردم
رک گو ، گرم و با احساسم و معمولاً دوست داشتنی به نظر میرسم
چشمانی قشنگ و قهوه ای دارم .. بلند قد و لاغر اندام ولی خوش تیپم
به لباسهایم اهمیت زیادی میدم و پولم را صرف خرید لباسهای ساده و قشنگ می کنم
من دلم هنوز مثه بارونه » تازه و خنک و ناز و آرومه
و دلم تنگه واسه اون پرتقاله خوشمزه
آهای زمونه این گردونتو کی داره میگردونه؟
ای نازنین دل » زندگی خوب و مهربونه
عطرو بوش همین غم و شادیِ کوچیکو بزرگمونه
بیا عسلکه شیرینم » قصمون هنوز ناتمومه
از اینجا به بعد کی میدونه که چیه سرنوشت من؟
اگر از چیزی خوشم بیاد عقیده بقیه مردم رو نادیده میگیرم
و لجوجانه بدستش میارم
وقتی اعصبانی میشم بطرز باور نکردنی ترسناک میشم
اما وقتی ارومم و با کسی خوبم خیلی خونگرمم
یه پسر بی ریا مثه ورق سفیدم دیگران با من حس گرمی و راحتی میکنن
مرد مجرد متولد شهریور 1365
محل سکونت :
استان گلستان ، گنبـدکـاووس
تحصیلات :
دیپلم کامپیوتر رشته وب ( طراحی صفحات وب) و 7تا مدرک کامپیوتری دارم
اپــرا..OPERATOR..تـــور
Iran ، گلستان ، گنبـدکـاووس (4 سال هم تهران زندگی کردم)
علایق :
تماشای انیمه های ژاپنی ، سریالهای کره ای
وبلاگ گردی .. وب نویسی .. موزیک .. کتاب و ...
و بودن در جامعه مجازی لـایـن و فیس و کلوب
بــازی با کامپیوتر .. پیاده روی و یه کوچولو وزنه برداری
چرا انسانـهای خـوب رنج می بـیـنـنـد . نــامـادری
چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد ؟
روانشناسی و هیپنوتیزم و کتابهای آموزشی و ...
شعر و صداش قشنگ باشه دوس دارم
دکلمه .. احساسی .. آذری .. فارسی .. ترکمنی .. اسپانیایی ......
علاقه ای به تماشای تلویزیون ندارم
داستان عشق درهاروارد .. ذائقه شخصی .. ایمان
شکارچی شهر .. شهربی رحم
وارثان ..پسر زیبا .. دختر من .. سه روز .. تو زیبایی ...
هرچی که خوشمزه و خوش رنگو بو باشه دوس دارم
فتوشاپ .. گرافیک .. طراحی صفحات وب .. کاربر فلش .. آفیس و .....
هرچی میخواد باشه فقط آسون با درامد خوب