-
« پندم ای زاهد مده »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:22
از باده مدهوشم کنید، از باده مدهوشم کنید من همان مجنون مست یاغی ام روز و شب محتاج جـــــام باقی ام یک شب کنار زاهـــــد و یک شب کنار ساقی ام از باده مدهوشم کنید، از باده مدهوشم کنید در خــرقــه پنهــان می کنـم، می را و کتمان می کنم، ترک ایمـان می کنم هی بشکنـم پیمـان و هـی، تجدیــــد پیمان می کنم، ترک ایمـان می کنم از...
-
« ای مفتی شهر »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:16
ای مفتــــــــی شهـــــــــــر از تــــــو بیــدارتـــــریــــم بــا ایـــــن همـــــه مستی ز تــــو هشیارتـــــریــــم تـــو خـــون کســــــان نوشـــــی و مــــا خـــون رزان انصـــــــــــاف بـــــــــــده کــــــــــــدام خونخــــوارتریم گوینـــد کـــــه دوزخـی بـــــود عــــــــاشـق و مـست گوینـــد کـــــه دوزخـی...
-
« ناز مکن »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:15
ای صنم ، ای صنم ، ای صنم ، ای صنم ، ناز مکن ، ناز مکن نـــــــاز مـــکن ، نـــــــاز مـــکن ، نـــــــاز مــکن ، نـــــــاز مـکن نـــــــاز مـــکن ، نـــــــاز مـــکن ، نـــــــاز مــکن ، ای صنم عشوه مکن ، عشوه مکن ، هلهله آغاز مکن ، این منم نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز می کشم روز و شب ار عشوه کنی...
-
« مه پاره »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:13
شیرین لبی شیرین تبـار مست و مـی آلود و خمار مـه پـاره ای بی بند و بار بـا عشوه های بی شمار هم کرده یـــاران را ملـول هـم بــرده از دلهــــا قـــرار مجموع مـه رویـــان کنــار تـو یــار بــی همتـــا کنــار زلفت چو افشان میکنی مــا را پریشـــان میکنــی آخــر من از گیســوی تــو خـود را بیاویــــزم بــــه دار یاران هــوار...
-
« ملاقات با دوزخیان »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:12
آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد آن لحظـــه کــه بـا دوزخیــــان کنـــــم مـــلاقات یک خمـــره شـــراب ارغـــوان بــرم به سوغات هرقدر که در...
-
« خود سوختگان »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:11
داد درویشــــی از ســـــر تمهیــــــد سـر قلیـــان خـویـش را به مــریــــد گفت که از دوزخ ای نکــــو کــــــردار قـــدری آتـــش بـــه روی آن بگــــذار بگـــرفـــت و ببــــــــرد و بــــــــاز آورد عقــــــــد گــوهـــــــــر ز درج راز آورد گفت کـه در دوزخ هـر چـه گردیـــدم درکــــــــات جحیــــــــم را دیــــــــدم...
-
« توبه ها را بشکنید »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:11
توبه ها را بشکنید ، توبه ها را بشکنید میخانه ها را وا کنید ای بـــاده خـــواران پیمانـه را احیــا کنیـد ای مــل گســاران باده ساغـر کنیـد ، توبـه ای دیگـر کنیـد خرقه از تن برکنید ، توبه ها را بشکنید توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران یادی از آئین مستانی کنید ، مست پنهانی کنید تا سحر پیمانه گردانی کنید ، مست...
-
« محتسب و مست »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:05
محتسب مستــی بـــه ره دیــــد و گـریبـــــانش گــــرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت مستــی زان سبب افتـــــان و خیـــــزان مــی روی گفت جـــــــرم راه رفتـــــــن نیست ره همــــــوار نیست گفت می بایــــــد تــــــو را تــا خـــــانه قــــــاضی بـــــرم گفت رو صبـــح آی قـــــاضی نیمـــه شب بیـــدار...
-
« کعبه »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:05
بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان اگــر در کعبــه می گـــردد نمـایـان پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، چرا بیهوده میکوشی در اینجا مـــــردم آزاری ، در آنجا از گنـــــــــــــه آری ، نمی دانم چه پنداری در اینجــا همـــدم و همسایــــه است در رنــج...
-
« من از جهانی دگرم »
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:04
من از جهانی دگرم من از جهانی دگرم ساقـی از ایـن عالـم واهی رهـایـم کـن رهـــــایـــــــــم کـــــن نمـی خواهـــم در ایـــن عــالـم بمـــانم بیا از این تـن آلوده و غمگین جدایم کـن جــــدایـــــــــم کـــــن تـو را اینجـا بـه صدهـا رنگ مـی جوینـد تــو را بـا حیلــه و نیــرنـگ مـی جـوینــد تـو را با نیـزه هــا در جنگ...
-
از تو گذشتن سخته
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:00
از تو گذشتن سخته با تو نبودن درد واسه من زنده بودنم مرگه بدون تو و عشقت واسه من وجود من ماله تو قلبت تو هم ماله من عزیزم رفتن تو مرگ منه دست های تو توی دستمه نگو که باید جدا شیم نبود تو نبود منه بدون تو کم میارم تا پای جون دوستت دارم اگه تو از من جدا شی امید موندن ندارم واسه با تو بودن زندگیمو باختم یه کلبه ای ازعشق...
-
امشب میخوای بری بدون من
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:59
امشب میخوای بری بدون من خیسه چشای نیمه جون من حرفام نمیشه باورت چیکار کنم خدایا راحت داری میری که بشکنم عشقم بذار نگات کنم یه کم شاید با هم بمونه دستای ما به جون تو دیگه نفس نمونده واسه من نرو تو هم دیگه دلم رو نشکن دلم جلو چشات داره می میره نگام نکن بذار دلم بمونه روی پاهاش فقط یه ذره آخه مهربون باش خدا ببین چه جوری...
-
متن آهنگ بچه از فرزاد فرزین
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:56
تو به من احتیاج داری و من خسته ام از تو بفهم درکم کن ، فکر نکن دست و پات و میبندم تو خودت مرد باش ترکم کن دیگه این عشق نیست دیوونه وقتی قلبت برام نمیلرزه چشمت و رو به هر دومون وا کن این یه عادت چقدر می ارزه هی نگو با تو من عوض میشم هی نگو میشه به عشق برگردم جلو یکی دروغ میبافی بچه من با تو زندگی کردم هر دوتامون مثل یک...
-
متن آهنگ عطر تو از ابی
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:55
همین امشب فقط امشب فقط هم بغض من باش همین امشب فقط مثل خود عاشق شدن باش در آوار همه آینه هاتکرار من باش همین امشب کلید قفل این زندون تن باش رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت بپاش رنگ طراوت ای جان جانان ای درد و درمان ای سخت و آسان آغاز و پایان ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو تو این...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:53
عطر عید را میشود استشمام کرد ... و ماهی های قرمز ... و بازار ... و چه خوش است آواز گنجشک ها و امسال بوی عید بوی عید کودکی میدهد بازار را که میبینم دلم غش میرود دلم میخواهد دستان گرمش را دستان پر مهرش را دستانی که عشق را با آنها به من تزریق کرد ، میگرفتم و میخواست هر چه را ، میخریدم حال عجیبی است امسال
-
فریدون حلمی
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:52
نه مرادم نه مرید م نه پیامم نه نویدم نه سلامم نه علیکم نه سیاهم نه سپیدم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمایم نه زمینم نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده ی پیرم نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه...
-
متن آهنگ تکیه بر باد از محمد اصفهانی
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:49
تقاص چی رو میگیری که تا اینجا کشوندیمون کجای راه و کج رفتیم که تا اینجا رسوندیمون اگه من جای تو بودم میون این همه دردم یه روز از چشم این مردم تورو پنهون نمیکردم تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثل من بود اگه دلگیری از دنیا منم مثل تو آشفته ام ولی من جای تو بودم به مردم راست میگفتم...
-
می شود
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:48
می شود مرا ...؟ ـ نبین ! دوستم ولی بدار با همان دو دست ِ سرد... اخم های ِ بر قرار هر چه بغض ریختم ، از دو چشم ِ خانگی م هر چه مشت کوفتم ، هر کجای ِ این چهار ـ ـ چوب ِ لعنتی ازین ، معبدی که قرن هاست ـ ـ سقف ِ چند توی ِ آن ، می کشاندم به دار هر چه خُرد شد "دعا"ست، هر چه نشکَنَد "تو" است آنچه نا بعید...
-
شعری برای خودم . نویسنده پرویز ستوده
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:47
برای چه به دنیا آمدی ، که عاشقت کنند ؟ یا برای رقص خود قربانی ات کنند یا دیار خود را برایت کوچک کنند یا با چشمشان شیدایی ات کنند راه را گم کردن تقصیر نیست تقصیر آن کسانیست که خواسته اند زندانی ات کنند دست و پا زدن علاج درد نیست آنها خواسته اند که دیوانه ات کنند یار را با تو سر نا سازگاری افتاده است من از روزی میترسم...
-
متن آهنگ استاد معین به نام مردم
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:45
شمالم تا جنوبم عشق چه خاک و گندمی دارم صدام یاری کنه باید بگم چه مردمی دارم بگم این حق هیچ کس نیست که با ثروت فقیر باشه کسی که فرش میبافه نباید رو حصیر باشه اگر چه سختی از انسان کوه درد میسازه ولی از مردم ما داره یه مرد میسازه نگاه کن بچه های کار چه جور تو آب و آتیشن توی این روزهای سخت کمک خرج پدر میشن من و تو مردمی...
-
قانون
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:44
برای جلب اعتماد تو از همه میگذرم که تنها شم می ارزه که به خاطرت تو جمع از قبل سر به زیر تر باشم همه همیشه باورم کردن تو شک کنی به من میمیرم هیچ وقت از ارتفاع نترسیدم ولی از افتادن میترسم من قانون خودم و واسه تو حاضر شدم بشکنم اینجوری نزاشتم هیشکی بدونه نیستی وقتهایی که خیلی ازم دوری من به صدات اینقدر معتادم که با یه...
-
دارم یخ میزنم
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:42
دارم یخ میزنم کم کم تو این سرمای بی وقفه همه جا برفه این روزا ولی دستات مثل سقفه دارم یخ میزنم کم کم به آغوشت برم گردون نخواه چشمام و خیس از اشک نزار گم شم تو این بارون نزار باور کنم نیستی نمیشه ، باورش سخته همیشه اولش خوبه همیشه آخرش سخته نخواه باور کنم نیستی نمیشه ، باورش سخته همیشه اولش خوبه همیشه آخرش سخته دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:13
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:12
-
من دیگه ماله تو نیستم
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:06
اینا بارونه آسمون نیست ......اینا اشک ستاره هست بزار ببارند بزار بگم وقتی داشت میرفت صدام کرد صدات کردم چشمایی نازتو نگاه کردم گفتی دوستت دارم ولی ازت خسته ام چیزی نداشتم واسه گفتن خوابی بی من حالا که داری میری بی من ساده با من عکساتو میدی خیره میشم بخند ساده برو بی من ساده برو عزیزم زیر همه چی بزن دلم میگره تو نیستی...
-
دلا امشب سفر دارم
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:04
دلا امشب سفر دارم چه سودائی به سر دارم حکایتهای پر شرر دارم چه بزمیبا تو تا سحر دارم به پرواز آسمان عشق چه خوش رنگین بال و پر دارم به صحرای بیکران عشق سفرهای پر خطر دارم نمی ترسم از فتنه طوفان دلی چون دریای خزر دارم به بی تابی قلب عاشق را پیامی از شمس و قمر دارم من امشب با خدای خود مناجاتی دگر دارم نیایشها به درگاهش...
-
عــاشق نبــودی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:03
عــاشق نبــودی تو من عـاشقت بـــودم در قبله گاه عشق بودی تو معبـــودم آرام و آسوده در خـواب خـوش بـــودی یک لحظـه من بی تــو هرگـز نیــاســـودم من با نفـس هـایم نـام تـو را خـواندم کـاش ای هوس بـازم بـا من تـو می ماندی روزی کـه می گفتـی من بـا تـو می مانم روزی کـه دانستـی من بی تـو میمیـرم روزی کـه بـا عشقت بستی به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:02
توی سرمای زمستون خیس شده موهای نازم پس به آسمون نگاه میکنم دیگه چشمام شده خسته آخه من خبر ندارم که خودمم بارمو بسته ام یه دلم پراز اضطرابـه یه دلم پراز امیده توی آسمون آبی من هنوز عشقی ندیدم دلمو زدم به دریا برم به اون دنیا تاکه میشم آزارد از این قفس تن میاد عشقم به پیشوازم نویسنده : سامان بهشتی .
-
منی آتدین آتشه» مرا در آتش انداختی
شنبه 9 دیماه سال 1391 17:47
منی آتـدین آی قیــــز آی قیــــز آتشه ... بسله مکدیر عشقینی داییم پئشه م !... آتاجاقدین منی سئودین ... سؤیله بس نئچون ؟!!!... دولدور عشقی شربت کیمی وئر ایچیم سؤیله سؤیله سنه بئله نو اولدو یار ؟!!! چاغیریرام گل ... هارالاردا قالمیسان ؟!!!... منی اینجیتمه ... یالواریرام یار منی آتما ! ترک ائتمه !!!... یالواریرام گل ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1391 17:43
بوسانا وئدا ائدرکن سون باکیش ، سون گولوجوک این برای تو، آخرین نگاه در لحظه ی وداع، آخرین خنده بو سانا کالبیمدن کوپان سون گولوجوک این برای تو،آخرین خنده ای که از قلبم برمیاد سانا ییلار ییلی بویوتویوم آشک برای تو، عشقی که سالیان سال بزرگش کردم نه یازیک اللرینده آرتیک کوچوجوک حیف که الان دیگه (اون عشق) تو دستات خیلی...